سفارش تبلیغ
صبا ویژن
قالب وبلاگ

بیداری
بیداری اولین مرحله تکامل است، پس بیدار نشو! 
لینک دوستان

((تخفّفوا تلحقوا))

سبکبار شوید تا برسید.

امام علی علیه السلام - خطبه21 نهج البلاغه

- تقاضا می کنم مطلب بالا را مجددا بخوانید؛ با تمرکز فکر، انشالله متوجه عمق این جمله ناب بشوید.


[ چهارشنبه 90/1/17 ] [ 2:12 صبح ] [ علی چمران زاده ] [ نظرات () ]

ای خدای بزرگ

من فقط به خاطر این لحظه زنده ام،

من همه حیات خود را گذرانده ام تا

برای چنین لحظه ای آماده شوم،

لحظه شهادت.

"مناجات نامه شهید چمران"


[ چهارشنبه 90/1/10 ] [ 4:2 صبح ] [ علی چمران زاده ] [ نظرات () ]

"در ملاقاتی که با رهبر ایران داشتم تمام ویژگی هایی که برای مسیح نوشته شده را در آیت الله خامنه ای دیدم و برایم متجلی شد."

-سخن ولادیمر پوتین رئیس جمهور روسیه بعد از دیدار با امام خامنه ای


[ چهارشنبه 90/1/10 ] [ 3:58 صبح ] [ علی چمران زاده ] [ نظرات () ]

در فاصله سالهای 77 تا79 در حدود 46 نشریه داخلی بیش از 100 شبهه به صورت مستقیم علیه ولایت فقیه و صدها شبهه غیر مستقیم، اصل حکومت اسلامی و ولایت فقیه را مورد حمله قرار داده است.


[ چهارشنبه 90/1/10 ] [ 3:54 صبح ] [ علی چمران زاده ] [ نظرات () ]

عارف مشهور آیت الله بهاء الدینی که تشرفاتشان نزد امام زمان عج زبانزد است.می گفتند: بعد از امام اگر بشود به کسی اعتماد کرد به این سید (آیت الله خامنه ای) است....ایشان از همه افراد به امام نزدیکتر است.... کسی که ما به او امید داریم آقای خامنه ای است..... باید به او کمک کرد که تنها نباشد.

"اللهم الحفظ قائدنا الامام خامنه ای"


[ چهارشنبه 90/1/10 ] [ 3:47 صبح ] [ علی چمران زاده ] [ نظرات () ]

سلام

این روزها در یکی از محلهای اصلی اسکان زائران کربلای ایران "خوزستان"، به عنوان خادم الشهداء مشغول فعالیت هستم.

 فضای غریبی دارد. واقعا این ایام راهیان نور اکسیر است.خبرهایی است در این گوشه عالم.

چه رزقهای معنوی که داده نمی شود.چه دستهایی که گرفته نمی شود و چه مسیرهای کجی که اصلاح می گردد.

هر شب در اردوگاه برای زائرین برنامه شب خاطره و پخش کلیپ هست. بعدشم از زائرین می خواهیم تا هر مطلبی در ذهنشان هست به عنوان یادگاری برایمان بنویسند.

دفتریادگاری ها رو بررسی می کردیم.یک صفحه اش نظرمون رو به خودش جلب کرد. نوشته شده بود.

"من دختری 17 ساله هستم. و اکنون سه روز است که متولد شده ام!"

انشالله به برکت لطف و عنایت شهداء همه ما دوباره متولد بشویم و همان بشویم که آقامان می خواهد.


[ چهارشنبه 90/1/10 ] [ 3:30 صبح ] [ علی چمران زاده ] [ نظرات () ]

در زمان ریاست جمهوری بارها جلسات هیات دولت یا شورای جنگ را برا ی نماز قطع کردم و به این اصل معتقد بوده و هستم که اگر کار به نماز بر می خورد باید کار را تعطیل کرد و نماز خواند

استدلال هم این است که وقتی ندا می آید حی علی الصلاه ابن خیلی تجاهر و وقاحت می خواهد که خدا شما را به نماز بخواندو شما چشم در چشم دیگران بدوزید و توجهی نکنید. این لوث کردن ارزش نماز است. که هم به کار لطمه می زند و هم عوارض وضعی دارد

امام خامنه ای"


[ شنبه 90/1/6 ] [ 2:52 صبح ] [ علی چمران زاده ] [ نظرات () ]

رهبرا از شوق لبخند تو شادی می کنیم

اذن تو باشد اگر عزم جهادی می کنیم

کوری چشم تمام دشمنان انقلاب

سال نو را هم جهاد اقتصادی می کنیم


[ دوشنبه 90/1/1 ] [ 7:27 عصر ] [ علی چمران زاده ] [ نظرات () ]

نوروز 1390

و سال جهاد اقتصادی رو به همه دوستان و برو بچه های عزیز خودم تبریک میگم.

انشالله سالی پر از موفقیت و سر بلندی و جهاد داشته باشیم.

 


[ دوشنبه 90/1/1 ] [ 2:56 عصر ] [ علی چمران زاده ] [ نظرات () ]

مسئول روابط عمومی سپاه توی کردستان بود .

چند خواهر به اونجا اعزام شده بودن باید برای توجیهشون می رفت.

وقتی وارد شد شروع کرد به بیان بعضی از نکات ، یکی از نکته هاش این بود که نباید اینجا روی نام امام علی حساسیت خاصی نشان بدن تا وحدت بین سنی و شیعه حفظ بشه.
جلسه ای برگزار شد که یکی از علمای سنی هم بود . بحث بالا گرفت یک دفعه ژیلا به نام امام علی قسم خورد. عالم سنی ناراحت شد و از جلسه بیرون رفت حاج ابراهیم خیلی ناراحت شد و پرید گفت: خواهر چرا ملاحضه مصالح اینجا رو نمی کنی. ژیلا که توی اون جمع باش برخورد شده بود با ناراحتی از اتاق رفت بیرون و زد زیر گریه.
هر چند خانواده اش زیاد مقید نبودن ولی ژیلا خیلی مذهبی و معتقد بود. و آن زمان از طریق فعالیتهای دانشجویی که داشت در میدانهای انقلابی حضور پیدا می کرد.
بعد از چند روز همت از طریق خانم یکی از دوستانش از ژیلا خواستگاری کرد . سریع پرید و گفت: نه.
خیلی از حاج همت ناراحت بود و فکر می کرد از این مذهبی های خشکه مقدس و بی احساس. تصور خوبی از حاجی توی ذهنش نبود. یکی دو بار دیگه حاجی توی کردستان ازش خواستگاری کرد ولی جواب رد بهش داد.
تا 8 ماه از این ماجرا گذشت، دوباره اتفاقاتی توی کردستان پیش اومده بود. ژیلا بایکی از دوستانش رفتند تا بلکه کاری از دستشون بربیاد. می دونستند همت شده فرمانده سپاه سقز. نمی خواست به اونجا اعزام بشه ولی وقت اعزام دوستش از دهنش پرید و گفت سقز. وقتی رسیدند اونجا همت نبود توی یکی از مدارس مشغول کار فرهنگی شدند. قرار بود برنامه ای برای بچه هابرگزار بشه وفرماندار اونجا بیاد در مورد انقلاب برای بچه ها صحبت کنه. روز برنامه خبر دادن فرماندار مریض هستند و به جای اون فرمانده سپاه می آد.
ژیلا رفت توی کتابخانه خودش رو مشغول کنه تا توی مراسم حضور پیدا نکنه. ولی اقای مدیر فرستادند دنبالش. تا وارد جلسه شد حاج همت به احترامش از جا بلند شد.
بعد از اون برنامه دوباره همت ازش خواستگاری کرد این بار مردد بود.بعد مدتی ژیلا توی سقز مریض شد یک هفته ای بستری بود توی بیمارستان. یکی دوباری همت با دسته گل اومد ملاقاتش. ژیلا تحویلش نگرفت. تا برگشتند اصفهان. تصمیم گرفت یک چله بگیره و به خودش گفته بود بعد از چله هرکس اومد خواستگاریم جواب مثبت بهش می دم. چله که تمام شد واسطه همت، دوباره از ژیلا خواستگاری کرد.
بچه های دانشگاه خبرش کردند تا بیاد دانشگاه وقتی رفت دید همت هم اونجاست متوجه شد که برنامه ریخته بودند تا این دو تا همدیگر ببینند. قدری با هم صحبت کردند.
تصور ژیلا در مورد همت تغییر کرده بود و قدری پی به شخصیتش برده بود. این بار جواب ژیلا مثبت بود.
ازدواجشون خیلی ساده برگزار شد حاجی با لباس پاسداری سر سفره عقد اومده بود. البته لباسای برادرش بودند چون قدری سالمتر از لباسای خودش بود. ژیلا هم هنور مقنعه اش رو عوض نکرد بود سر سفره یک روسری رنگی بهش دادند تا سرش کنه می گفتند: خوبیت نداره.


[ دوشنبه 90/1/1 ] [ 2:43 عصر ] [ علی چمران زاده ] [ نظرات () ]
<< مطالب جدیدتر           

.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

بیداری اولین مرحله تکامل است، پس بیدار نشو!
موضوعات وب