قالب وبلاگ

بیداری
بیداری اولین مرحله تکامل است، پس بیدار نشو! 
لینک دوستان

 

تا ثریا

ضرغامی

آن وقت که "عزت" چشمهایش را می بندد؛ همه جا تاریک می شود. هیچ چیز انگار که اتفاق نیفتاده و هیچ چیزی نبوده است.
آن وقت که "عزت" چشمهایش را می بندد؛ همه نوع فیلم و سریالی ساخته می شود. چه خوب، چه بد. چه ارزشی، چه ضد ارزشی ...
آن وقت که "عزت" چشمهایش را می بندد؛ قراردادها منعقد می شود و همه سریالها می شود برای سیروسها و سیروسها ...
آن وقت که "عزت" چشمهایش را می بندد؛ ساختمانی ساخته می شود برای پزشکان که در آخرین قسمتش، نامزد من می تواند برای تو باشد، برای ما باشد، نه اصلا برای همه. تو می توانی زن داشته باشی اما حواست به زنهای دوستان، آشنایان و هرکسی که می خواهد باشد. اصلا تو می توانی توطئه چینی کنی برای بدست آوردن زن دوستت، چه اشکالی دارد!
آن وقت که "عزت" چشمهایش را می بندد؛ براحتی به چادر مادرم توهین می شود. چادری که مادرم آن را زیر مشت و لگدهای دشمنان ولایت حفظ کرد تا به خواهرانمان برسد. چادری که بهای سنگینی برایش داده شده...
آن وقت که "عزت" چشمهایش را می بندد؛ چادر مادرم، آلت قتاله می شود، چادری که همیشه بوی یاس مهربانی و آرامش از آن به مشاممان می رسید، از این به بعد نماد وحشت و قتل و غارت است.
آن وقت که "عزت" چشمهایش را می بندد؛ سیروس ها چادر مادرم را با ثریا به غارت می برند تا ما را سرگرم کنند.
آن وقت که "عزت" چشمهایش را می بندد. من نمی دانم چرا؟! اما مدتهاست چشمهایش را بسته، تا ارزشهایمان پایمال شود و ما هنوز فکر می کنیم او آدم خوبی است و هنوز فکر می کنیم او چشمهایش بسته است!



[ پنج شنبه 90/10/29 ] [ 11:45 عصر ] [ علی چمران زاده ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

بیداری اولین مرحله تکامل است، پس بیدار نشو!
موضوعات وب