نوروز یک مقطع جدیدى است.
جدید بودن مقطع این فایده را دارد که انسان این فرصت را پیدا میکند که به کارهاى گذشته و آیندهى خود فکر کند؛ یعنى بگوید خب، حالا این سالى که گذشت، ما این اشکالات را داشتیم؛ از این سال شروع کنیم درست کردن، اصلاح کردن. در همهى امور زندگى، این معنا مىآید.
به نظر من اولىترین نقطهاى که انسان خوب است به فکر بیفتد، رابطهى خودش با خداست. اول سال که میشود، آدم فکر کند که خب، سال گذشته و قبلش هر جور بود، گذشت؛ الان یک مقطع جدیدى است؛ یک رابطهى جدیدى با خداى متعال تعریف کنیم؛ هم در جنبههاى ایجابى، هم در جنبهى نفىاى. جنبهى نفىاى یعنى گناه. انسان به بعضى گناهها عادت کرده؛ لذا اهمیت آنها را درک نمیکند. اگر انسان یک تأمل بکند، اینها را در رفتار خودش، در عمل خودش متوجه میشود. البته انسان به خودش حسنظن دارد. معمولاً انسان با خودش کمتر سوءظن پیدا میکند. این گرفتارى بنىآدم است که کارهاى خودش را توجیه میکند؛ لیکن اینجور هم نیست که نشود، خداى متعال با ما احتجاج کند. بنابراین حجت بر ما تمام است. دقت بکنیم، پیدا میکنیم.
در قلب انسان و در روح و وجدان انسان یک باطنى وجود دارد که او معمولاً با خود ما صادق است. ولو ظواهر قلب، ما را فریب میدهد، اما باطن قلب با ما صادق است. امام (رضوان اللَّه علیه) یک وقتى فرمودند: من در فلان قضیه، در باطن قلبم هم ناراحت نمیشوم. واقعاً همین جور است؛ قلب یک باطنى دارد که ما کمتر به آنجا سر میکشیم. اگر انسان به آنجا سر بکشد، خودش را در مقابل خود افشاءشده مشاهده میکند.
خب، انسان به بعضى گناهها عادت کرده، بعضى گناهها را کوچک شمرده و به آنها تن داده. سال نو یکى از کارهائى که میشود کرد، همین است؛ آدم ببیند چطور میشود گناهان را کم کرد؛ یعنى بنویسند.
پارسال یا پیرارسال بود که من شرح حال شهید افشردى (باقرى) را میخواندم - به نظرم شرح حال ایشان یا یکى دیگر از همین شهدا بود - در آنجا ذکر شده بود که ایشان هر روز خطاهاى خود را مینوشته؛ همین که در توصیهى علماى اخلاق و در توصیههاى بعضى از احادیث و اینها هم هست که خطاهاى خودتان را بنویسید، هر شب خودتان را محاسبه کنید. او این چیزها را روى کاغذ مینوشته. ماها رومان نمیشود خودمان بنویسیم، روى کاغذ بیاوریم، علنى کنیم؛ ولو بین خودمان و کاغذ. او در یادداشتهاى خود نوشته بود که مثلاً من شب دیدم امروز این چند تا گناه را انجام دادم.
این محاسبهى نفس، خیلى چیز خوبى است. انسان باید خود را محاسبه کند، بعد یکى یکى از انجام گناهان خود کم کند. ما به بعضى از گناهها عادت کردهایم - گاهى انسان پنج تا، شش تا، ده تا گناه را عادت کرده - همت کنیم اینها را یکى یکى کنار بگذاریم؛ این نقاط ضعف را یکى یکى کم کنیم.
در جنبهى ایجابى هم همین جور. به نظر من اگر چنانچه شروع اهتمام از خودِ همین نماز باشد - چون نماز خیلى مهم است - این خیلى کارگشاست. انسان نماز را خوب بخواند، با توجه بخواند، حضور قلب داشته باشد. حضور قلب یعنى انسان از آنچه که میگوید و آنچه که در ذهنش میگذرد و بر زبانش جارى میشود، غافل نباشد؛ اینجور نباشد که نفهمد. مثلاً من که حالا دارم با شما حرف میزنم، خب، شما مخاطبید. انسان توجه دارد که یک مخاطبى دارد و دارد گوش میکند و دارد حرف میزند. در نماز هم همین جور باشد؛ یک مخاطبى داشته باشیم، با او حرف بزنیم. من حتّى عرض میکنم اگر کسى معناى نماز را هم نداند، اصلاً هیچ نداند معناى این عبارات چیست، اما همین قدر بداند دارد با یکى حرف میزند، دارد با خدا حرف میزند، این قضیه انسان را نزدیک میکند - «قربان کلّ تقىّ»(4) - این خودش مقرب است؛ تا اینکه حالا مثل ماها که معنایش را میدانیم و تفسیرش را میدانیم و چندین کتاب دربارهاش خواندهایم، اما وقتى که نماز میخوانیم، بالمرّه یادمان میرود که چه کار داریم میکنیم. به قول صائب - حالا شعرش یادم نمىآید، اما مضمونش این است - غیر از خدا که به یادت نمىآید، هر چى دیگر توى نماز یادت مىآید؛ گم کرده باشى، پیدا میکنى.
نماز خوب است؛ حضور قلب در نماز - یعنى توجه به اینکه داریم حرف میزنیم، مخاطبى داریم - شروع خوبى است؛ نماز اول وقت همین جور؛ نماز به جماعت همین جور؛ نوافل همین جور؛ این فهرست را میشود انسان ذره ذره در زندگىِ خودش وارد کند. اگر همت کنیم، بالاخره سال نو میتواند این مبارکىها را انشاءاللَّه با خودش داشته باشد.
البته غیر از این چیزها هم هر کدام از ماها - من، شماها - یک کارى داریم، یک شغلى داریم، یک جریان ویژهاى در زندگى خودمان داریم؛ آن را هرچه بهتر انجام دهیم، دقیقتر انجام دهیم، سعى کنیم انشاءاللَّه خدائىترش کنیم، طبعاً آثار بیشترى خواهد داشت.