قالب وبلاگ

بیداری
بیداری اولین مرحله تکامل است، پس بیدار نشو! 
لینک دوستان

این مطلب رو گذاشتم تا همه بدونیم خرابی از این جریان انحرافیه و هنوز به احمدی نژاد امید هست...

 

جواد متین در وبلاگش از عروسی پسر دوم احمدی نژاد خبر داده و به شرح آن پرداخته است:
غروب ? شنبه بود که موبایلم زنگ خورد و برای فردا شب به یه جشن ازدواج دعوت شدم. جشن ازدواج دوست خوبم علیرضا. قبلاً خبرشو داشتم که در عید سعید غدیر خم خانوادگی به بیت رفته بودن و خطبه عقدش با خواهر زاده شهید کاوه خونده شده بود. پنجشنبه ?? خرداد ?? . شام ولادت باسعادت آقا امیر مؤمنان علی (ع) ساعت ?? وارد باشگاه فرهنگی ورزشی نهاد شدم. بیرون باشگاه رفت و آمد مردم و ماشین ها در خیابان فرشته و اطرافش بقدری عادی بود که شک کردم که شاید اشتباه اومدم. انگار نه انگار که داخل این مجموعه جشن ازدواج پسر رییس جمهوره. وارد محوطه حیاط تالار شدم و با دیدن یک دستگاه ون در سمت راست خودم فهمیدم که باید موبایلم رو تحویل بدم. صدای صلوات در گوشه ای از حیاط توجه ام رو به خودش جلب کردم. صف نماز جماعت تشکیل شده بود و نماز اول رو خونده بودن. وارد تالار شدم. میزهای خالی از مهمون که همه برای نماز به محوطه حیاط رفته بودن. یک دیس میوه و شیرینی، یک بطری آب معدنی، پیش دستی و چاقو تموم اون چیزی بود که برای پذیرایی رو میزها گذاشته بودن.
از دکتر خبر گرفتم. گفتن در حیاط پشتی در حال نمازن. عده ای از مهمونها بدلیل کمبود جا به حیاط پشت رفته بودن. نماز رو به حاج آقا ثمره هاشمی اقتدا کردم و برگشتم به سالن. دکتر میز اول در ورودی سالن کنار حاج آقا اکبری (پدر عروس خانم) نشسته بودند. بعد از احوال پرسی گرم با ایشون و تعداد دیگه ای از مسئولین از جمله آقای مهندس زریبافان، آقای رحیمی، آقای دکتر زیاری سر میز نشستم.

مداح اهل بیت (ع) ضمن خیرمقدم به میهمانان شروع به مدیحه سرایی و مولودی خوانی کرد تا اینکه آقا داماد وارد مجلس شد. مثل همه مجالس جشن ازدواج با تک تک میهمانان احوالپرسی کرد و خوش آمد گفت و بعد هم کنار دکتر و حاج آقا اکبری نشست .
آقای خیرخواه مدیر باشگاه از دقت و اصرار دکتر به وضعیت پذیرایی برام تعریف کرد. از اینکه دکتر فقط یک نوع غذا سفارش داده و حدود ?.? میلیون تومان کل هزینه سالن شده و دکتر پرداخت کرده . تعداد میهمانان مرد حاضر در سالن رو ??? نفر عنوان کرد. خودم هم هر چی دقت کردم غیر از چند مسئولی که اسمشون رو آوردم از مسئولین کشوری و لشگری کس دیگه ای ندیدم. راستش قبلاً هم مراسم جشن ازدواج فرزندان مسئولین رفته بودم. از بریز و بپاش هاشون که بگذریم حضور همه وزرا و مسئولین کشور برای آدم یک جلسه مهم مملکتی رو تداعی می کرد و شاید انتظار داشتم اون شب مسئولین و همراهانشون صف بکشن پشت هم و یه هزار نفری رو تو سالن ببینم!
ولی اون شب مواجه بودم با یه مجلس ساده ساده. مجلس جشنی از جنس مردم. چون پدر داماد از جنس مردم بود. در همه جای جشن سادگی بود و سادگی. در پذیرایی، ماشین عروس، شام در عین سادگی خوشمزه و خوش عطر. مجری برنامه هم کمی با علیرضا شوخی کرد و از یارانه و هدیه یک میلیون تومانی فرزند آینده‌ش گفت که دکتر هم لبخندی گوشه لبهاش نشست.
مراسم تموم شد و دکتر و پدر عروس خانوم جلوی درب خروج ایستادن تا میهمانان از سالن خارج شوند. صحنه مواجهه بچه های ?. ? ساله که فریاد میزدن دایی دایی با دکتر جالب بود که اونها رو در آغوش می‌گرفت و محبت میکرد. حاج خانوم مادر دکتر هم که بخاطر ناراحتی پا روی ویلچر نشسته بود اومده بود. علیرضا ویلچر رو تا درب خروج حرکت داد و به مادر بزرگ کمک کرد.
خواهر دکتر ، پروین خانم احمدی نژاد که عضو شورای شهر تهرانه از اوضاع منطقه ?? ازم پرسیدن. همه رفتند و دکتر هم که صاحب مجلس بود به آشپزخونه رفت و به دست اندرکارای سالن خداقوت گفت. همه رفتند و عروس و داماد هم بدون هیچ تشریفات اضافی سوار ماشین شدند و همراه خانواده هاشون به سمت خونه رفتند ....


[ سه شنبه 90/3/31 ] [ 11:55 صبح ] [ علی چمران زاده ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

بیداری اولین مرحله تکامل است، پس بیدار نشو!
موضوعات وب