قالب وبلاگ

بیداری
بیداری اولین مرحله تکامل است، پس بیدار نشو! 
لینک دوستان

از دولت سازندگی ?? سال و از دولت اصلاحات ?? سال می گذرد اما من دلم فقط برای دولت نهم تنگ شده! دلم تنگ شده برای دولتی که ایراد داشت اما روی هم رفته مرهم زخم مستضعفان و محرم سفره ساده پابرهنه ها بود، تا آنجا که دل مان نمی آمد، صریح و علنی نقدش کنیم. دولتی که جز هاشمی و آقازاده ها و اشراف و زالوصفتان و “عمار با الف” های حسود و جریان ضد روحانیت داریوش همایون، دشمنی نداشت. دولتی که خواب خوش را بر خود حرام کرده بود تا کمتر بخوابد و بیشتر کار کند، نه اینکه بیشتر “مسئله سازی” کند. دولتی که حمایت مصباح را پشت خود داشت. دولتی که رهبر از آن راضی بود و این رضایت، رضایت قلبی بود. نمی دانم میان دولتین نهم و دهم که رئیس جمهور مشترک دارند، مگر چقدر فاصله وجود دارد که دلم اینقدر برای دولت نهم تنگ شده است، ولی این دلتنگی واقعیتی است که نمی توانم انکارش کنم. آری! دل من برای دولت نهم تنگ شده است. اوج این دلتنگی همین روزهاست. همین روزها که بالای هر منبر از هر چه بگذری، نقد دولت خوش تر است. در این موج، آنچه بیش از حرف حق و انتقاد درست، دیده می شود موج سورای جماعتی است که ? سال بعد از فتنه ?? داعیه دار ولایت فقیه شده اند. این روزها نمی توانم از دولت در برابر علامه مجاهدی چون مصباح یزدی دفاع کنم؛ حرف حساب جواب ندارد، اما گذشته از منتقدین راستین دولت، عده ای را همچین جو “خود مالک اشتر بینی” گرفته که حد و حساب ندارد. برای این عده، ولایت پذیری، یک دکان سیاسی است که با آن می توان کاسبی کرد. برای این عده، ولایت پذیری چیز بدی هم نیست؛ به خصوص وقتی که بتوان از آن بر فرق جناح مخالف چماق ساخت. سخن اینجاست که ما اگر در کشور این همه ولایت پذیر و عمار و مقداد و ابوذر داشتیم، این حضرات، فتنه ?? کجا بودند؟! این چگونه ولایت پذیری است که فقط بر فرق جناح مخالف خرج می شود؟! بگذار سخن به صراحت بگویم: جز یک دسته، مابقی منقدین دولت حرف مفت می زنند، اتفاقا به خصوص وقتی که از ولایت پذیری و یا “ولایت پذیری عملی” حرف می زنند. آنچه ایشان نپذیرفته اند، همین ولایت است، همین ولایت فقیه و همین ولایت پذیری عملی است و لااقل در این مورد میان این جماعت و جریان موسوم به جریان انحرافی، تفاوت مهمی وجود ندارد. از این هم واضح تر می توانم سخن بگویم: اگر فتنه ?? برخی از خواص ما مردود شدند، از “بغض احمدی نژاد” بود. ایشان کمی تا قسمتی “حب ولایت” داشتند، لیکن چون تصور -حتما بخوانید توهم!- می کردند که برای ولی فقیه، احمدی نژاد بیش از رای مردم، و اشخاص بیش از کار، موضوعیت دارد، حاضر نشدند برای دفاع از ولی فقیه، وقت، آبرو، جان، مال و… هزینه کنند. امروز هم جماعت مزبور که از نظر من “عمار با الف” لقب مناسبی برای شان است، بیش از آنکه ولایت پذیری عملی -که این روزها حرفش را زیاد می زنند- داشته باشند، از ? چیز مسرورند؛
یک: از اینکه بغض شان نسبت به احمدی نژاد را با دستاویز مقدسی چون ولایت فقیه خالی می کنند.
دو: با این مانور دروغین دغدغه ولایت داشتن، خوشحالند از اینکه می توانند چهره منفی خود در فتنه ?? را بهسازی و ترمیم کنند.
***
این یادداشت حرکت بر لبه تیغ نیست و از جنس دلیل است و جیغ نیست. نه آنقدر اوضاع در این برهه کنونی، حساس تر از قبل است و نه لزومی دارد که الکی شلوغش کنیم. سخن ما خیلی روشن است: اعلام برائت از جریان انحرافی، و محکوم کردن استفاده ابزاری از ولایت فقیه. فرق اساسی ما با جریان “عمار با الف” در این است که معیار حب و بغض ما “ولایت فقیه” است. بر اساس معیاری به نام “سیدعلی حسینی خامنه ای” ما عمل می کنیم، رای می دهیم، رای نمی دهیم، نقد می کنیم، محکوم می کنیم و دفاع می کنیم. عده ای اما از آنجا که معیار عمل شان بیش از انحنای نوک بینی شان نیست، روزی در فتنه ?? مردود می شوند و دگر روز در روزهای اخیر. فریاد و داد و بیداد اخیرشان روی دیگر سکه سکوت شان در فتنه ?? است و این هم از روی بی بصیرتی شان است. دیروز از بغض احمدی نژاد حاضر به دفاع از اصل حاکمیت نشدند و امروز هم از روی همین بغض است که مثلا ولایت پذیر شده اند. فرق است میان عمار که خود را فدایی رهبر می خواهد، با “عمار با الف” که ولایت فقیه را فدایی خود می خواند… اما در مطلع این یادداشت نوشتم که دلم برای دولت نهم تنگ شده است. دولت دوست داشتنی نهم، هرگز به خواص بی بصیرت اجازه نمی داد که زبانش نزد “اهل ولا” دراز باشد! الان اما زبان “عمار با الف” جلوی عمار دراز است و زبان دشمن، جلوی دوست و زبان اغیار جلوی یار… افسوس که هر چه هم روشنگری کنی، باز این زبان، دراز است! به این می گویند “زخم زبان” یا بدتر “زخم زمان”. زمانی که قطعا “دولت نهم” نیست!
از دولت سازندگی ?? سال و از دولت اصلاحات ?? سال می گذرد اما من دلم فقط برای دولت نهم تنگ شده! دلم تنگ شده برای دولتی که ایراد داشت اما روی هم رفته مرهم زخم مستضعفان و محرم سفره ساده پابرهنه ها بود، تا آنجا که دل مان نمی آمد، صریح و علنی نقدش کنیم. دولتی که جز هاشمی و آقازاده ها و اشراف و زالوصفتان و “عمار با الف” های حسود و جریان ضد روحانیت داریوش همایون، دشمنی نداشت. دولتی که خواب خوش را بر خود حرام کرده بود تا کمتر بخوابد و بیشتر کار کند، نه اینکه بیشتر “مسئله سازی” کند. دولتی که حمایت مصباح را پشت خود داشت. دولتی که رهبر از آن راضی بود و این رضایت، رضایت قلبی بود. نمی دانم میان دولتین نهم و دهم که رئیس جمهور مشترک دارند، مگر چقدر فاصله وجود دارد که دلم اینقدر برای دولت نهم تنگ شده است، ولی این دلتنگی واقعیتی است که نمی توانم انکارش کنم. آری! دل من برای دولت نهم تنگ شده است. اوج این دلتنگی همین روزهاست. همین روزها که بالای هر منبر از هر چه بگذری، نقد دولت خوش تر است. در این موج، آنچه بیش از حرف حق و انتقاد درست، دیده می شود موج سورای جماعتی است که ? سال بعد از فتنه ?? داعیه دار ولایت فقیه شده اند. این روزها نمی توانم از دولت در برابر علامه مجاهدی چون مصباح یزدی دفاع کنم؛ حرف حساب جواب ندارد، اما گذشته از منتقدین راستین دولت، عده ای را همچین جو “خود مالک اشتر بینی” گرفته که حد و حساب ندارد. برای این عده، ولایت پذیری، یک دکان سیاسی است که با آن می توان کاسبی کرد. برای این عده، ولایت پذیری چیز بدی هم نیست؛ به خصوص وقتی که بتوان از آن بر فرق جناح مخالف چماق ساخت. سخن اینجاست که ما اگر در کشور این همه ولایت پذیر و عمار و مقداد و ابوذر داشتیم، این حضرات، فتنه ?? کجا بودند؟! این چگونه ولایت پذیری است که فقط بر فرق جناح مخالف خرج می شود؟! بگذار سخن به صراحت بگویم: جز یک دسته، مابقی منقدین دولت حرف مفت می زنند، اتفاقا به خصوص وقتی که از ولایت پذیری و یا “ولایت پذیری عملی” حرف می زنند. آنچه ایشان نپذیرفته اند، همین ولایت است، همین ولایت فقیه و همین ولایت پذیری عملی است و لااقل در این مورد میان این جماعت و جریان موسوم به جریان انحرافی، تفاوت مهمی وجود ندارد. از این هم واضح تر می توانم سخن بگویم: اگر فتنه ?? برخی از خواص ما مردود شدند، از “بغض احمدی نژاد” بود. ایشان کمی تا قسمتی “حب ولایت” داشتند، لیکن چون تصور -حتما بخوانید توهم!- می کردند که برای ولی فقیه، احمدی نژاد بیش از رای مردم، و اشخاص بیش از کار، موضوعیت دارد، حاضر نشدند برای دفاع از ولی فقیه، وقت، آبرو، جان، مال و… هزینه کنند. امروز هم جماعت مزبور که از نظر من “عمار با الف” لقب مناسبی برای شان است، بیش از آنکه ولایت پذیری عملی -که این روزها حرفش را زیاد می زنند- داشته باشند، از ? چیز مسرورند؛
یک: از اینکه بغض شان نسبت به احمدی نژاد را با دستاویز مقدسی چون ولایت فقیه خالی می کنند.
دو: با این مانور دروغین دغدغه ولایت داشتن، خوشحالند از اینکه می توانند چهره منفی خود در فتنه ?? را بهسازی و ترمیم کنند.
***
این یادداشت حرکت بر لبه تیغ نیست و از جنس دلیل است و جیغ نیست. نه آنقدر اوضاع در این برهه کنونی، حساس تر از قبل است و نه لزومی دارد که الکی شلوغش کنیم. سخن ما خیلی روشن است: اعلام برائت از جریان انحرافی، و محکوم کردن استفاده ابزاری از ولایت فقیه. فرق اساسی ما با جریان “عمار با الف” در این است که معیار حب و بغض ما “ولایت فقیه” است. بر اساس معیاری به نام “سیدعلی حسینی خامنه ای” ما عمل می کنیم، رای می دهیم، رای نمی دهیم، نقد می کنیم، محکوم می کنیم و دفاع می کنیم. عده ای اما از آنجا که معیار عمل شان بیش از انحنای نوک بینی شان نیست، روزی در فتنه ?? مردود می شوند و دگر روز در روزهای اخیر. فریاد و داد و بیداد اخیرشان روی دیگر سکه سکوت شان در فتنه ?? است و این هم از روی بی بصیرتی شان است. دیروز از بغض احمدی نژاد حاضر به دفاع از اصل حاکمیت نشدند و امروز هم از روی همین بغض است که مثلا ولایت پذیر شده اند. فرق است میان عمار که خود را فدایی رهبر می خواهد، با “عمار با الف” که ولایت فقیه را فدایی خود می خواند… اما در مطلع این یادداشت نوشتم که دلم برای دولت نهم تنگ شده است. دولت دوست داشتنی نهم، هرگز به خواص بی بصیرت اجازه نمی داد که زبانش نزد “اهل ولا” دراز باشد! الان اما زبان “عمار با الف” جلوی عمار دراز است و زبان دشمن، جلوی دوست و زبان اغیار جلوی یار… افسوس که هر چه هم روشنگری کنی، باز این زبان، دراز است! به این می گویند “زخم زبان” یا بدتر “زخم زمان”. زمانی که قطعا “دولت نهم” نیست!
از دولت سازندگی ?? سال و از دولت اصلاحات ?? سال می گذرد اما من دلم فقط برای دولت نهم تنگ شده! دلم تنگ شده برای دولتی که ایراد داشت اما روی هم رفته مرهم زخم مستضعفان و محرم سفره ساده پابرهنه ها بود، تا آنجا که دل مان نمی آمد، صریح و علنی نقدش کنیم. دولتی که جز هاشمی و آقازاده ها و اشراف و زالوصفتان و “عمار با الف” های حسود و جریان ضد روحانیت داریوش همایون، دشمنی نداشت. دولتی که خواب خوش را بر خود حرام کرده بود تا کمتر بخوابد و بیشتر کار کند، نه اینکه بیشتر “مسئله سازی” کند. دولتی که حمایت مصباح را پشت خود داشت. دولتی که رهبر از آن راضی بود و این رضایت، رضایت قلبی بود. نمی دانم میان دولتین نهم و دهم که رئیس جمهور مشترک دارند، مگر چقدر فاصله وجود دارد که دلم اینقدر برای دولت نهم تنگ شده است، ولی این دلتنگی واقعیتی است که نمی توانم انکارش کنم. آری! دل من برای دولت نهم تنگ شده است. اوج این دلتنگی همین روزهاست. همین روزها که بالای هر منبر از هر چه بگذری، نقد دولت خوش تر است. در این موج، آنچه بیش از حرف حق و انتقاد درست، دیده می شود موج سورای جماعتی است که ? سال بعد از فتنه ?? داعیه دار ولایت فقیه شده اند. این روزها نمی توانم از دولت در برابر علامه مجاهدی چون مصباح یزدی دفاع کنم؛ حرف حساب جواب ندارد، اما گذشته از منتقدین راستین دولت، عده ای را همچین جو “خود مالک اشتر بینی” گرفته که حد و حساب ندارد. برای این عده، ولایت پذیری، یک دکان سیاسی است که با آن می توان کاسبی کرد. برای این عده، ولایت پذیری چیز بدی هم نیست؛ به خصوص وقتی که بتوان از آن بر فرق جناح مخالف چماق ساخت. سخن اینجاست که ما اگر در کشور این همه ولایت پذیر و عمار و مقداد و ابوذر داشتیم، این حضرات، فتنه ?? کجا بودند؟! این چگونه ولایت پذیری است که فقط بر فرق جناح مخالف خرج می شود؟! بگذار سخن به صراحت بگویم: جز یک دسته، مابقی منقدین دولت حرف مفت می زنند، اتفاقا به خصوص وقتی که از ولایت پذیری و یا “ولایت پذیری عملی” حرف می زنند. آنچه ایشان نپذیرفته اند، همین ولایت است، همین ولایت فقیه و همین ولایت پذیری عملی است و لااقل در این مورد میان این جماعت و جریان موسوم به جریان انحرافی، تفاوت مهمی وجود ندارد. از این هم واضح تر می توانم سخن بگویم: اگر فتنه ?? برخی از خواص ما مردود شدند، از “بغض احمدی نژاد” بود. ایشان کمی تا قسمتی “حب ولایت” داشتند، لیکن چون تصور -حتما بخوانید توهم!- می کردند که برای ولی فقیه، احمدی نژاد بیش از رای مردم، و اشخاص بیش از کار، موضوعیت دارد، حاضر نشدند برای دفاع از ولی فقیه، وقت، آبرو، جان، مال و… هزینه کنند. امروز هم جماعت مزبور که از نظر من “عمار با الف” لقب مناسبی برای شان است، بیش از آنکه ولایت پذیری عملی -که این روزها حرفش را زیاد می زنند- داشته باشند، از ? چیز مسرورند؛
یک: از اینکه بغض شان نسبت به احمدی نژاد را با دستاویز مقدسی چون ولایت فقیه خالی می کنند.
دو: با این مانور دروغین دغدغه ولایت داشتن، خوشحالند از اینکه می توانند چهره منفی خود در فتنه ?? را بهسازی و ترمیم کنند.
***
این یادداشت حرکت بر لبه تیغ نیست و از جنس دلیل است و جیغ نیست. نه آنقدر اوضاع در این برهه کنونی، حساس تر از قبل است و نه لزومی دارد که الکی شلوغش کنیم. سخن ما خیلی روشن است: اعلام برائت از جریان انحرافی، و محکوم کردن استفاده ابزاری از ولایت فقیه. فرق اساسی ما با جریان “عمار با الف” در این است که معیار حب و بغض ما “ولایت فقیه” است. بر اساس معیاری به نام “سیدعلی حسینی خامنه ای” ما عمل می کنیم، رای می دهیم، رای نمی دهیم، نقد می کنیم، محکوم می کنیم و دفاع می کنیم. عده ای اما از آنجا که معیار عمل شان بیش از انحنای نوک بینی شان نیست، روزی در فتنه ?? مردود می شوند و دگر روز در روزهای اخیر. فریاد و داد و بیداد اخیرشان روی دیگر سکه سکوت شان در فتنه ?? است و این هم از روی بی بصیرتی شان است. دیروز از بغض احمدی نژاد حاضر به دفاع از اصل حاکمیت نشدند و امروز هم از روی همین بغض است که مثلا ولایت پذیر شده اند. فرق است میان عمار که خود را فدایی رهبر می خواهد، با “عمار با الف” که ولایت فقیه را فدایی خود می خواند… اما در مطلع این یادداشت نوشتم که دلم برای دولت نهم تنگ شده است. دولت دوست داشتنی نهم، هرگز به خواص بی بصیرت اجازه نمی داد که زبانش نزد “اهل ولا” دراز باشد! الان اما زبان “عمار با الف” جلوی عمار دراز است و زبان دشمن، جلوی دوست و زبان اغیار جلوی یار… افسوس که هر چه هم روشنگری کنی، باز این زبان، دراز است! به این می گویند “زخم زبان” یا بدتر “زخم زمان”. زمانی که قطعا “دولت نهم” نیست!
از دولت سازندگی ?? سال و از دولت اصلاحات ?? سال می گذرد اما من دلم فقط برای دولت نهم تنگ شده! دلم تنگ شده برای دولتی که ایراد داشت اما روی هم رفته مرهم زخم مستضعفان و محرم سفره ساده پابرهنه ها بود، تا آنجا که دل مان نمی آمد، صریح و علنی نقدش کنیم. دولتی که جز هاشمی و آقازاده ها و اشراف و زالوصفتان و “عمار با الف” های حسود و جریان ضد روحانیت داریوش همایون، دشمنی نداشت. دولتی که خواب خوش را بر خود حرام کرده بود تا کمتر بخوابد و بیشتر کار کند، نه اینکه بیشتر “مسئله سازی” کند. دولتی که حمایت مصباح را پشت خود داشت. دولتی که رهبر از آن راضی بود و این رضایت، رضایت قلبی بود. نمی دانم میان دولتین نهم و دهم که رئیس جمهور مشترک دارند، مگر چقدر فاصله وجود دارد که دلم اینقدر برای دولت نهم تنگ شده است، ولی این دلتنگی واقعیتی است که نمی توانم انکارش کنم. آری! دل من برای دولت نهم تنگ شده است. اوج این دلتنگی همین روزهاست. همین روزها که بالای هر منبر از هر چه بگذری، نقد دولت خوش تر است. در این موج، آنچه بیش از حرف حق و انتقاد درست، دیده می شود موج سورای جماعتی است که ? سال بعد از فتنه ?? داعیه دار ولایت فقیه شده اند. این روزها نمی توانم از دولت در برابر علامه مجاهدی چون مصباح یزدی دفاع کنم؛ حرف حساب جواب ندارد، اما گذشته از منتقدین راستین دولت، عده ای را همچین جو “خود مالک اشتر بینی” گرفته که حد و حساب ندارد. برای این عده، ولایت پذیری، یک دکان سیاسی است که با آن می توان کاسبی کرد. برای این عده، ولایت پذیری چیز بدی هم نیست؛ به خصوص وقتی که بتوان از آن بر فرق جناح مخالف چماق ساخت. سخن اینجاست که ما اگر در کشور این همه ولایت پذیر و عمار و مقداد و ابوذر داشتیم، این حضرات، فتنه ?? کجا بودند؟! این چگونه ولایت پذیری است که فقط بر فرق جناح مخالف خرج می شود؟! بگذار سخن به صراحت بگویم: جز یک دسته، مابقی منقدین دولت حرف مفت می زنند، اتفاقا به خصوص وقتی که از ولایت پذیری و یا “ولایت پذیری عملی” حرف می زنند. آنچه ایشان نپذیرفته اند، همین ولایت است، همین ولایت فقیه و همین ولایت پذیری عملی است و لااقل در این مورد میان این جماعت و جریان موسوم به جریان انحرافی، تفاوت مهمی وجود ندارد. از این هم واضح تر می توانم سخن بگویم: اگر فتنه ?? برخی از خواص ما مردود شدند، از “بغض احمدی نژاد” بود. ایشان کمی تا قسمتی “حب ولایت” داشتند، لیکن چون تصور -حتما بخوانید توهم!- می کردند که برای ولی فقیه، احمدی نژاد بیش از رای مردم، و اشخاص بیش از کار، موضوعیت دارد، حاضر نشدند برای دفاع از ولی فقیه، وقت، آبرو، جان، مال و… هزینه کنند. امروز هم جماعت مزبور که از نظر من “عمار با الف” لقب مناسبی برای شان است، بیش از آنکه ولایت پذیری عملی -که این روزها حرفش را زیاد می زنند- داشته باشند، از ? چیز مسرورند؛
یک: از اینکه بغض شان نسبت به احمدی نژاد را با دستاویز مقدسی چون ولایت فقیه خالی می کنند.
دو: با این مانور دروغین دغدغه ولایت داشتن، خوشحالند از اینکه می توانند چهره منفی خود در فتنه ?? را بهسازی و ترمیم کنند.
***
این یادداشت حرکت بر لبه تیغ نیست و از جنس دلیل است و جیغ نیست. نه آنقدر اوضاع در این برهه کنونی، حساس تر از قبل است و نه لزومی دارد که الکی شلوغش کنیم. سخن ما خیلی روشن است: اعلام برائت از جریان انحرافی، و محکوم کردن استفاده ابزاری از ولایت فقیه. فرق اساسی ما با جریان “عمار با الف” در این است که معیار حب و بغض ما “ولایت فقیه” است. بر اساس معیاری به نام “سیدعلی حسینی خامنه ای” ما عمل می کنیم، رای می دهیم، رای نمی دهیم، نقد می کنیم، محکوم می کنیم و دفاع می کنیم. عده ای اما از آنجا که معیار عمل شان بیش از انحنای نوک بینی شان نیست، روزی در فتنه ?? مردود می شوند و دگر روز در روزهای اخیر. فریاد و داد و بیداد اخیرشان روی دیگر سکه سکوت شان در فتنه ?? است و این هم از روی بی بصیرتی شان است. دیروز از بغض احمدی نژاد حاضر به دفاع از اصل حاکمیت نشدند و امروز هم از روی همین بغض است که مثلا ولایت پذیر شده اند. فرق است میان عمار که خود را فدایی رهبر می خواهد، با “عمار با الف” که ولایت فقیه را فدایی خود می خواند… اما در مطلع این یادداشت نوشتم که دلم برای دولت نهم تنگ شده است. دولت دوست داشتنی نهم، هرگز به خواص بی بصیرت اجازه نمی داد که زبانش نزد “اهل ولا” دراز باشد! الان اما زبان “عمار با الف” جلوی عمار دراز است و زبان دشمن، جلوی دوست و زبان اغیار جلوی یار… افسوس که هر چه هم روشنگری کنی، باز این زبان، دراز است! به این می گویند “زخم زبان” یا بدتر “زخم زمان”. زمانی که قطعا “دولت نهم” نیست!

حسین قدیانی

 


[ دوشنبه 90/2/19 ] [ 1:4 عصر ] [ علی چمران زاده ] [ نظرات () ]

بسم الله الرحمن الرحیم
شهادت در راه خدا چیزی نیست که بتوان آن را با سنجشهای بشری و انگیزه های عادی ارزیابی کرد و شهید در راه حق و هدف الهی را نتوان با دیدگاه امکانی به مقام والای آن پی برد. که ارزش عظیم آن معیاری الهی و مقام والای این دیدی ربوبی لازم دارد و نه تنها دست ما خاک نشینان از آن و این کوتاه است که افلاکیان نیز از راه یافتن به کنه آن عاجزند چه که آنها از مختصات انسان کامل است و ملکوتیان با آن مقام اسرارایش فاصله ها دارند قلم اینجا رسید و سر بشکست، و ما بازماندگان و عقب افتادگان در آرزوی آن و این باید روزشماری کنیم و حسرت شهادت و شهید و شهیدپروران اینچنانی را که با ایثار ثمره حیات خود عاشقانه به این شهیدان شاهد افتخار می کنند بگور ببریم و از شجاعتهای بی نظیر شهیدان و دوستان اسیر و مفقودشان و آسیب دیدگان و اشتیاق زائدالوصف اینان برای بازگشت به میدان شهادت احساس خجلت و حقارت کنیم.

 زنان و مردان و کودکان نمونه ای که در زیر بمباران ها و از بستر بیمارستان ها سرود شهادت سر می دهند و با دست و پای قطع شده بازگشت به جبهه ای انسان ساز را آرزو می کنند فوق آنچه ما تصور می کنیم و فلاسفه و عرفا به رشته تحریر درمی آورند و هنرمندان و نقاشان عرضه می کنند می باشد آنچه آنان با قدمهای علمی و استدلالی و عرفانی یافته اند اینان با قدم عینی به آن رسیده اند و آنچه آنان در لابلای کتاب ها و صحیفه ها جستجو کرده اند اینان در میدان خون و شهادت در راه حق یافته اند بارالها ما را به خدمتگزاری در راه آنان و برای هدف بزرگشان توفیق ده و شهدا عزیزمان را در خوان ضیافت معنوی خود از جلوه های خاص خویش ارزانی بخش و خاندان بزرگوار آنان را با صبر و اجر قرین فرما و آسیب دیدگان عزیز ما را شفا مرحمت نما و اسیران و مفقودان معظم را هر چه زودتر به آغوش ملت عظیم الشأن برگردان و به پدران و مادران و همسران آنان شکیبائی و پایداری عنایت فرما. و از برکات حضرت بقیه الله ارواحنا فداه همه آنان و ملت را نصیب وافر مرحمت فرما.
روح الله الموسوی الخمینی


[ چهارشنبه 90/2/7 ] [ 2:59 صبح ] [ علی چمران زاده ] [ نظرات () ]

علامه مصباح یزدی اظهار داشت: بعد از دوستی ائمه معصومین(ع) و امام راحل(قدس سره)، محبت امام سید علی خامنه‌ای و ولی الله و یار امام عصر(عج)، آقای سید حسن نصرالله برترین محبت الهی است.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی آثار حضرت آیت‌الله مصباح یزدی، در دیدار جمعی از طلاب و فضلای لبنانی به شخصیت و ویژگی‌های مقام معظم رهبری و سید حسن نصرالله اشاره کرده، گفت: خالصانه عرض می‌کنم که از نعمت‌های خاص خداوند به این حقیر بعد از نعمت محبت و دوستی ائمه طاهرین و امام خمینی(ره)، محبت و دوستی امام و پیشوا آیت‌الله خامنه‌ای و ولی الله و یار امام زمان، آقای سید حسن نصرالله است.
وی با بیان اینکه بعد از معرفت خداوند هیچ نعمتی والاتر از محبت اولیاءالله نیست، گفت: از خدواند تقاضای درک و زیادت معرفت و محبت ائمه طاهرین و یاران آنها در تمامی زمان‌ها و از جمله اکنون را دارم.
عضو خبرگان رهبری با اشاره به مصیبت‌های فراوان وارد شده بر شیعه از زمان مولای متقیان تاکنون و ناکامی توطئه‌های دشمنان قسم خورده یاران راستین امام علی علیه‌السلام به سبب الطاف خاص الهی، اظهار کرد: در هیچ زمانی دشمنان شیعه و اسلام ناب به اندازه امروز منسجم و قدرتمند نبوده‌اند؛ زیرا در طول چهارده قرن گذشته هیچگاه شرایط و موانع اجازه اتحاد و قرار گرفتن همة دشمنان حق در یک جبهه را نداده بود، اما امروزه به اعتراف خود دشمنان شیعه، آنها در حد اعلای قدرت و سلطه قرار دارند.
وی افزود: دشمنان ما امروز از نظر تبلیغاتی در جایگاهی بسیار قوی قرار دارند به صورتی که با شیوه‌های مختلف مشغول تخریب و تحریف افکار و عقاید شیعیان، مسلمانان و حتی آزادی‌خواهان جهان هستند.
رئیس مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) تصریح کرد: اگر چه امروزه از جنبه ظاهری تمامی ابزارهای لازم برای برتری، در دست دشمنان اسلام است و مسلمانان دچار تشتت و پراکندگی هستند اما باید سرفرازانه اعلام کرد که هیچگاه شیعه هم به اندازه عصر کنونی عزتمند و قدرتمند نبوده است.
آیت‌الله مصباح یزدی با تأکید بر لزوم شناخت عواملی که شیعه را مستحق دریافت چنین نعمت خدایی کرده است، خاطر نشان کرد: شناخت دلایل این رحمت‌های الهی برای شکرگزاری و بهره‌مندی از نعمت‌های بیشتر ضروری است و پس از شناسایی این عوامل باید در حفظ و تقویت آنها کوشا باشیم.
وی با تقسیم اسباب نزول برکات الهی به دودسته آسمانی و زمینی بیان کرد: در عصر حاضر یکی از این اسباب، خلوص نیت امام خمینی (ره) و مبرا بودن او از هوای نفس در قیام لله بود که سبب فراگیر و جهانی شدن حرکت او در سطح جهان شد.
* عامل پیروزی حزب الله لبنان، امدادهای رحمانی بود
عضو خبرگان رهبری با برشمردن حرکت حزب الله لبنان به عنوان نمونه کوچکی از آثار حرکت بزرگ امام راحل(ره) تأکید کرد: پیروزی حزب الله در جنگ 33 روزه به هیچ وجه با عوامل مادی و دنیایی ممکن نبود و این تنها نظر بنده نیست بلکه حجت الاسلام و المسلمین سید حسن نصرالله نیز بر همین باور هستند.
استاد اخلاق حوزه علمیه قم با اشاره به فراوانی امدادهای غیبی در دوران هشت ساله دفاع مقدس ایران خاطر نشان کرد: برجستگی خاص امدادهای غیبی در جنگ 33 روزه نسبت به دفاع مقدس ایران به این دلیل است که ایران از لحاظ نظامی و انسانی کشوری بزرگ و مطرح در منطقه است در حالی‌که لبنان کشوری متشکل از طوایف مختلف است که در جریان جنگ 33 روزه، تنها شیعیان به مقابله با دشمن پرداختند، و هم‌چنین برخلاف پیروزی ایران بعد از دفاع هشت ساله، حزب الله در مدت زمان بسیار کوتاه 33 روزه بر ارتش سرتاپا مسلح صهیونیستی و حامیان آنها پیروز شد.
* حرکت بر حول محور ولایت رمز پیروزی ملت ایران است
رئیس مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) تبعیت از ولایت را از دیگر اسباب بهره‌مندی از نعمت‌های الهی و رمز موفقیت ملت ایران عنوان کرد و گفت: وحدت یک ملت تنها بر سر یک اصل ممکن است و اگر اصول مختلف باشند در اثر اصطکاک میان اصول مختلف نیروها و تلاش‌های آن‌ها به هدر خواهند رفت.
علامه مصباح یزدی افزود: هیچ اصل فکری و اعتقادی به مانند اصل ولایت نمی‌تواند سبب وحدت باشد و به همین خاطر همگی باید حول این محور حرکت کرده و آن را تقویت کنیم و اگر رهبر حزب الله لبنان متواضعانه خود را سرباز کوچک امام خامنه‌ای می‌داند به دلیل اعتقاد او به اصل ولایت‌فقیه است.
عضو خبرگان رهبری با بی‌نظیر توصیف کردن شخصیت امام خامنه‌ای در عصر حاضر اظهار کرد: ویژگی‌های امام خامنه‌ای چنان است که یافتن مشابهی برای ایشان عملاً در حد محال و ناممکن است.
استاد حوزه علمیه در پایان با توصیه به خالص نمودن نیت در انجام کارها تصریح کرد: خالص بودن نیت سبب فراگیرشدن و حتی جهانی‌شدن تأثیر کارها می‌شود و هرچند ما نمی‌توانیم در اخلاص به پای بزرگان دین برسیم، اما در حد توان خود باید کوشش کنیم تا به ملکه این عمل دست یابیم.
وی همچنین در عبارتی عجیب و پرمعنا خطاب به طلاب لبنانی گفت: از شما می‌خواهم در صورت زیارت آقای حجت الاسلام سید حسن نصرالله از جانب من دست ایشان و در صورت امکان پای ایشان را ببوسید.

 


[ جمعه 90/2/2 ] [ 11:39 عصر ] [ علی چمران زاده ] [ نظرات () ]

1-در یک روایت، جابر از امام صادق علیه السلام سئوال می کند که : چرا فاطمه ، زهرا نامیده شده است ؟
حضرت فرمودند :لأنّ الله عزوجل خلقها من نور عظمته
فاطمه را از آن جهت زهرا گویند که خدای  متعال او را از نور عظمت خود آفرید.

2. پیامبر گرامی اسلام ، پس از ازدواج علی و حضرت زهرا ، روزی از حضرت علی پرسید: همسرت زهرا را چگونه یافتی ؟
حضرت علی فرمود :نعم العون علی طاعةالله
خوب یاوری در اطاعت کردن و بندگی خدا

3. فاطمه قلب و روح من است (پیامبر اکرم)
4. امام حسن (ع) مى‏فرماید: «مادرم فاطمه را دیدم که شب جمعه در محرابش به عبادت ایستاده بود. او پیوسته در حال رکوع و سجود بود تا سپیدى صبح پدیدار گشت. مى‏شنیدم که براى مردان و زنان مؤمن با ذکر نامشان دعا مى‏نمود، اما براى خودش دعایى نمى‏کرد و از خداوند چیزى نمى‏خواست.»

5.فاطمیه؛بلندترین فریاد و عمیق ترین سکوت است.

6.فاطمیه؛خروجی برعلیه ظلم و جهل وشروعی بر مظلومیت شیعه.
7. مقام معظم رهبری : واقعا دختر پیامبر معمای ناگشوده ذهن بشر و معارف بشری است .
8. مرحوم شیخ عباس قمی روایت می کند که محب حضرت علی از دنیا نمی رود مگر این که در همین دنیا به دست مولا از آب کوثر می آشامدو پس از پاک شدن جان می دهد . آب کوثر همان محبت زهرا است .
9. حاج اسماعیل دولابی : نور فاطمه مشکل گشای اهل زمین و آسمان ، حتی ملائک و شوهرش امیرالمومنین و پدرش پیغمبر خداست .
10. امام صادق (ع) می فرماید : گرچه مصیبت جدمان بزرگترین بلا بوده اما مصیبت جدمان علی و مادرمان زهرا (س)« اضحی و أمر» بود؛یعنی تلختر و وحشتناک تر .
9. آیت الله مصباح : فاطمه مظهر کل اسماء الهی است . فاطمه آینه دار تمام صفات ربوبی است . فاطمه مظهر رحمت و عطوفت خداست . فاطمه تجلی علم و حکمت خداست فاطمه مظهر صبر و حلم خداست ، فاطمه تجلی عظمت و قدرت خداست . او مظهر جمال خداست . وتجلی جلال خداست
10. آیت الله مصباح : فاطمه شیدائی ترین پروانه شمع امامت بود ، پروانه عاشقی که با سوختن و فداسازی خویش به همگان آموخت ، که امام بر حق چونان کعبه است . کعبه ای که مردم بایستی بر گردش طواف کنند ؛نه او بر گرد مردم . این فاطمه بود که عاشقانه ترین پاسداشت را از حریم امامت روا داشت .

11. آیت الله کشمیری : اگر پاکی و طهارت و عفت در چشم و گوش و زبان و قلب می خواهیم باید به مرکز و محور عصمت الهی حضرت زهرا پناهنده شویم.
12. آیت الله سعادت پرور: فاطمه یگانه خانمی است که خداوند اسمی از اسماء خودش را به وی عنایت کرد و فاطمه اش نامید و از آنجا که دوستانش را یاری خواهد کرد در آسمان «منصوره» نام گرفت و نیز از آنجا که شیعیانش را از آتش نجات خواهد داد، در زمین فاطمه نام گرفت .
13. آیت الله سعادت پرور: فاطمه معصومه ای است که اگر چه منصب نبوت و وصایت را نداشت ، ولی در مقام عصمت، نه تنها در ردیف  انبیای گذشته و بلکه بالاتر بود ، با پدر و شوهرش و اولادش از نظر عصمت یکتا و بی همتا بود .
14. آیت الله سعادت پرور: بدون ولایت فاطمه، ولایت ما به رسول اکرم و علی«ع» پاکیزه و کامل نمی گردد.
15. آیت الله شاه آبادی: این محبت حضرت زهراست که انسان را به راهی که باید برود، هدایت می کند و اگر نباشد اصلا سیری وجود نخواهد داشت . سالک الی الله در صورتی می تواند به جائی برسد که در ضمن سیر ، اول اتکاء به حضرت صدیقه داشته باشد .
16. آیت الله شاه آبادی : محال است ، سالک سیر و سلوک کند و به جائی برسد مگر از طریق خانم حضرت زهرا «س». البته منظور از اینکه به جائی برسد ، نه این اموری است که مثلا افکار را بخواند یا هر چیزی می خواهد ، برای او مهیا باشد ، نه آنها اصلا ارزش ندارد . آن چیزی که ارزش دارد ،مقام قرب پروردگار است و این مقام قرب محقق نمی شود مگر از طریق حضرت زهراء «س».
17. آیت الله شاه آبادی : شما اگر توفیق پیدا کردید و بیدار شدید ، صلوات حضرت صدیقه را بفرستید و با ایشان مأنوس باشید؛ در نوافل شب به مقام شامخ حضرت زهرا توجه کنید و بدانید که استمداد گرفتن از ایشان موجب قرب و ترقی معنوی می شود و خداشناسی انسان را زیاد می کند.

 

 


[ پنج شنبه 90/2/1 ] [ 12:54 صبح ] [ علی چمران زاده ] [ نظرات () ]
<< مطالب جدیدتر           

.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

بیداری اولین مرحله تکامل است، پس بیدار نشو!
موضوعات وب